قسمت!!!!!!!!!!!!!
همیشه برای دیدنت لحظه شماری می کردم
ولی حالا که لحظه ها نمی خواهند شمرده شوند من چه کنم
من همیشه منتظر روزی هستم که دست تو در دست من باشد
ولی حالا که خدانمی خواهد نمی دانم چه کنم
بذار قسمت یا بخت یا هر چی که اسمشو بذاری
هر چه می خواهد بر سر ما بیاورد
دوست داشتم سرنوشت من به غیر از این بود
من از جدایی و تنهایی در هراسم
آخه بی تو من دیوونه می شوم...
باور نداری
فکرشوکن یه شب باهم یه گوشه ای تنها باشیم
با چارتا دیوار و یه سقف جدا ازاین دنیا باشیم
من باشم وتوباشی و یه جفت دلهای بی قرار
فرصت خوب انتقام ازلحظه های انتظار
فکرشوکن عروسکم به اون شب پرالتهاب
چشماتوروی هم بذار امشب به یاد من بخواب
فکرشوکن دستای من روقلب توجون بگیره
دل,دل بی قرارتو توسینه آروم بگیره
نه ساعتی باشه که شب سربره وتموم بشه
نه هیچ کسی سربرسه ثانیه ای حروم بشه
هرگزندیدم به گلی لبخند زیبای تو را
هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
سری هم به این وبلاگ بزنید با هاله