سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از یه دخترایرونی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به به

    نظر

سلام دوستان عزیز خیلیی وقته غایبم آره دلتون حسابی واسم تنگ شده بود !!! آخی خوب از قدیم گفتن دوری و دوستی منم درسته کم میام یا اصلا نمیام ولی اینو بدونید همیشه بیادتونم هنوزم همونم همون سوسن قبلی بدون تغییر !!! دوستتون دارم همتونو برام فرق نداره فارس ، کرد ، ترک ،لر فقط اینو میگم ایرانو دوست دارم !!!راستی یه خبر دارم واستون یه سر اینجا بزنید جای خوبیه اگه هرکی هم خواست مدیر بخشی خاص شه اینجا نظر بده که میخواد مدیر اون بخش شه من کاراشو انجام میدم ژس یادوت نره اینجا برید!!!

www.patoghu.com


به به

    نظر

سلام دوستان عزیز خیلیی وقته غایبم آره دلتون حسابی واسم تنگ شده بود !!! آخی خوب از قدیم گفتن دوری و دوستی منم درسته کم میام یا اصلا نمیام ولی اینو بدونید همیشه بیادتونم هنوزم همونم همون سوسن قبلی بدون تغییر !!! دوستتون دارم همتونو برام فرق نداره فارس ، کرد ، ترک ،لر فقط اینو میگم ایرانو دوست دارم !!!راستی یه خبر دارم واستون یه سر اینجا بزنید جای خوبیه اگه هرکی هم خواست مدیر بخشی خاص شه اینجا نظر بده که میخواد مدیر اون بخش شه من کاراشو انجام میدم ژس یادوت نره اینجا برید!!!

www.parshoo.com


افسوس....

    نظر

افسوس....

تنهای تنهایم,من,خلوت و اشک چندیست هم خانه ایم
امشب باز به رسم گذشته به آسمان می نگرم و با ستاره
همان ستاره که به یادت برگزیده ام سخن می گویم
اگر چه خسته و شکسته ام
 اما ...
ولی باز هم می ایستم تا اینبار نیز بشکند
قاصدکی می گذرد و یادت را دوباره به همراه می آورد و باز یکباره بغضم می شکندو دلم ...بیچاره دلم
 اینبار نیزدر خود می شکنم.
دلم می گیرد از اشکهایم که می ریزند
حرفهایم که نگفته می مانند
و از غم که از غصه هایم سنگین است و آماده باریدن
دیگر دارد یادم می رود نام او که برایش می بارم
همراه با اشکها می خندم
خنده ای تلخ
بر خود که چه معصومانه به دل بهانه گیرم دروغ می گویم و چه معصومانه تر باور می کند
و این آتشی است بر جانم
دیگر امشب جایی برای تبسم های دروغین نیست و  آشکارا هق هق می زنم
و می شنوند قاصدک ها و گل ها,  قاصدک بغضش را فرو می برد و می رود ...
گویی او نیز می خواهد برود نزد خدا تا برای دلم دعا کند 
و شبنم برقی می زند و از گل فرو می غلتد...
امشب بغضهایم بس سنگین اند و هق هق هایم دلتنگ بودنت
ولی افسوس که دیگر نیستی ...
و افسوس .

تقدیم به کسی که با رفتنش برج آرزوهایم را ویران ساخت و کلبه عشقم را بی نور کرد


::خداحافظت عزیزم:::

    نظر

سلام دوستان گلم می دونم حق دارید شاکی باشید آره خیلی وقته هیچی ننوشتم
اینبار می نویسم پس بخونید درد دل های مرا:
می دونید تازه دارم به معنای این جمله پی میبرم :::چقد سخته آدم یکی رو دوست داشته باشه و در کنارشم باشه ولی بدونه که هیچ وقت به هم نمی رسن::

یعنی واقعآ همه چی تموم شد باورش برام خیلی سخته حتی تو کوچکترین رویاهایم هم نمی تونستم همچین روزی رو تصور کنم نمی دونم از کجا تعریف کنم ولی

شاید نرسیدن ما به هم بیشتر به خاطر عقاید خرافی خانواده ام بوده و شایدم .....نمی دونم ولی امروز همه چی تموم شد با رفتنش زندگی ام داغون شد
رویا هایم خراب شد و آرزوهایم نقش بر آب شد کاش بیشتر می دید مش کاش بیشتر می شناختمش ولی دیگر هیچ کاشی او را به من بر نمی گرداند دیگر او راه
خود را می رود و منم مجبورم راه خود را بروم نمی دونم آیا می تونم این شرایط رو تحمل کنم یا نه ولی خدا بر سر دشمنم هم نیاره واقعآ تحملش دلی می خواد

بزرگتر از دریا و قلبی وسیع تر از کویر منم که ندارم آرزو می کنم هر جا می روی خوشبخت باشی چون هیچ وقت کاری نکردی که من از دستت ناراحت بشم
برایت آرزوی خوشبختی می کنم و خداحافظت تا همیشه دیدارمان به قیامت گلم.......؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی

 هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی

برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو:

 یادت بخیر


**باز از تو می نویسم**

    نظر

از از تو می نویسم از تو که فرصت ورود به وجودت را به من بخشیدی ؛تو که توانم بودی آنگاه که نا توان بودم؛صدایم بودی
آنگاه که نمی توانستم سخن بگویم ؛از تو که روزی آمدی و گفتی دوستت دارم و روزی رقتی و گفتی برای همیشه؛تو که تنها بهانه ی زیستنم بودی و هستی...
نمی دانم از عشق بگویم یا از تنفر؟ از سلام یا خداحافظی؟ از دل سنگ تو یا سرنوشت؟ از دیروز و یا امروز و یا شاید فردا.......
از گذشته نمی گویم چون گفتنی ها را می دانی ؛ از امروز حرف می زنم که سرابی بیش نیست و از فردا که با تو بهشت است
و بی تو تلخی سرنوشت؛نمی دانم به پشت سرم نگاه کنم که دشتی پر از گل هایی ست که به پایم ریخته ای لبریز از خاطره و عشق یا به فردا به پیش رویم به چند قدم جلو تر نگاه کنم که پر از سنگ ها ییست که بر سر راه رسیدن به تو وجود دارد
و از همه بدتر امروزم که پا در مردابی دارم که هر لحطه بیشتر در آن فرو می روم و همه چیز تمام میشود....
به هر طرف که نگاه می کنم از آن میگریزم از خاطزات گذشته از حال که تنهایم گذاشته ای و از فردا که باید بی تو سر شود
من راهی را پیش گرفته ام که حاظرم تا آخر آن را طی کنم با همه ی سختی هایش می دانی چرا؟ چون خوانده بودم جایی :تیری در تاریکی خورد به قلب هدف؛ ولی تو سد راهم شدی
اگر در پایبندی به تو ذره ای کوتاهی کرده بودم اگر در عشقم کوچک ترین شکی داشتم خاطراتت را نابود می ساختم ولی تو برای همیشه رفتی و مرا در انتظارت نشاندی....
همیشه گفته ام شاید تولد تو ۱ اتفاق ساده بود ولی آشناییمان شیرین ترین حادثه ای بود که در زندگیم رخ داد.
از تو متنفر می شوم اما باز عاشقت میشوم باز از تو متنفر میشوم اما باز بیشتر عاشقت میشوم و تو با هر کاری که انجام دهی من نمی خواهم هرگز و هرگز و هرگز کس دیگری جز تو را دوست ذاشته باشم
آآآهای دیدار ما ۱ اتفاق ساده نیست عشق تو چیزی نیست که من قادر به فراموش کردنش باشم
ولی بدانکه اگر بازیچه ی دستت بوذم بازی لذت بخشی بود گرچه بازنده بودم
اما اینو یادت نره (خوب بازی کردن مهم تره)
بردن حق من بود................................

(سوسن)